شبی را با تو من در خواب رفتم
در آغوشت همه بیتاب رفتم
نهادم لب بر آن لب هایِ داغت
به خوابِ بوسه های ناب رفتم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
شبی را با تو من در خواب رفتم
در آغوشت همه بیتاب رفتم
نهادم لب بر آن لب هایِ داغت
به خوابِ بوسه های ناب رفتم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
تا به سحر در تَبِ تو سوختم
آتشِ عشقت به دل افروختم
رفتی و من تا به ابد در پی ات
چشم به راه و رَه تو دوختم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
داغِ من از داغِ شقایق نبود
حسرتم از بهرِ دقایق نبود
ای که زدی تیرِ غمت بر دلم
بهر من آن عشقِ تو لایق نبود
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
از تبِ عشقِ تو غزل ساختم
با رُخِ تو قافیه اش بافتم
رفتی و آن شعر بجای تو ماند
داغِ تو را من به دل انداختم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
اشکهایِ شوقِ من
بگو مولای من مهدی ، که کَی از رَه تو می آیی ؟
که روی ماه و زیبایت ، به رویِ من تو بگشایی
دلم بیتاب تو گشته ، بیا ای منجی عالم
روان شد اشک شوقِ من ، در این دنیایِ تنهایی
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
ای که شده این دلم ، عاشقِ بیتاب تو
تا به سحر چشم من،رفته همه خواب تو
سوختم و ساختم ، در شبِ تنهایی ام
گشت دلم بیقرار ، در تب و در تاب تو
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
عاشق و آشفته منم ، تا که به خواب می روم
در هَوَس کامِ لبت ، در تب و تاب می روم
گشت دلم اسیرِ تو ، سر بنهاد به دامِ تو
مجرم عشقِ تو چنین رو به سراب می رود
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
عشق برایم قفسی ساخته
بهر دلم قُصه بسی ساخته
تا به گریبان بگرفتم سرم
از منِ عاشق هوسی ساخته
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
بُغض که کردی ، دلِ زارم شکست
کاش دلم عهد به عشقت نبست
آنهمه اشکم که سرازیر شد
تیرِ غمت بر تن و جانم نشست
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
دلِ عاشق غمِ بسیار دارد
هوایِ دیدنِ دلدار دارد
نباشد در سرش جز شوقِ معشوق
عَطَش چون بوسه ای از یار دارد
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در پیِ تو من نفسی داشتم
عشق که آمد هوسی داشتم
کرد دلم حال و هوای تو را
شوق ز بهرِ تو بسی داشتم
بهمن ماه ۱۳۹۴--- سِتین
کاش از اوّل دلم عاشق نبود
عاشقی اش همچو شقایق نبود
در پیِ عشق تا که فتاد این دلم
بهرِ دلم عشقِ تو لایق نبود
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
دردیست مرا ز داغِ ، آن ماتمِ جدایی
ای کاش نبود هرگز ، آن روزِ آشنایی
از دستِ آن جدایی ،جانم به لب رسیده
ماندم که تا چه گویم ، از دستِ بیوفایی
بهمن ۱۳۹۴ --- سِتین
منم آن شاعرِ تنهایِ تنها
که خو کرده دلم با اوجِ غمها
مرا مَحوِ جمالِ آن رُخَش کرد
گُلِ لیلی رُخی با نامِ رعنا
زمستان ۱۳۹۴ --- سِتین
در کوچه باغِ شعرم ، شعر و غزل سرودم
من عاشقِ بجز تو ، در شعرِ خود نبودم
خوش آمدی به بزمم ، در کوچه باغِ شعرم
درهایِ عشقِ خود را ، بر رویِ تو گشودم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
ای آنکه با غمِ خود ، آتش زدی به جانم
میسوزد این تنِ من ، تا مغزِ استخوانم
بارِ غمت شکسته ، آن پشت و قامتم را
بگذار تا بگویم ، دردِ دلِ نهانم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
تا کی به شوقِ وصلت، در انتظار ماندن ؟
دیوانه وار و مجنون ، بس بیقرار ماندن
ماندم در آرزویِ ، تو ای بهارِ عشقم
تا کی در انتظارِ ، تو با بهار ماندن ؟
بهمن ۱۳۹۴ --- سِتین
به چشمم تا سحر خوابی نیامد
به حالم جز به بیتابی نیامد
نشستم منتظر ، چشمم به هر در
ولی عشقِ من از بابی نیامد
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
بیا امشب به بالینم ، تو ای معشوق رعنایم
نِگَر بر حالِ من جانا ! که من تنهایِ تنهایم
شدم مجنون عشقِ تو ، در این شبهای بیتابی
بِنِه لب هایِ داغت را ، به رویِ داغْ لب هایم
زمستان ۱۳۹۴ --- سِتین
الا ای غم که در دل خانه داری
نشان از این دلِ ویرانه داری
به چشمت روز خوش هرگز نبینی
که کینت با منِ دیوانه داری
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
ای که نهاده ام شبی ، بوسهٔ داغ بر لبت
تا به سحر سوخت لبم ، شعله کشید در تبت
ماندم و من با غمِ دل ، تا به ابد در عَطَشَت
بی تو شکست قامتم ،مانده به دل داغِ غمت
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
عِشوه مکن با دلِ من،تا که به خواب می روی
در شبِ بیقراری ام ، در تَب و تاب می روی
تشنه و دلسوخته ای در عَطَشِ جرعهٔ مَی
از سرِ شب تا به سحر مست و خراب میروی
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
کاش می دیدی که من هم عاشقِ روی توام
خسته و آواره در آن بَرزن و کوی تو ام
دیدنِ رُخسارِ تو شد آرزویِ این دلم
تا ابد در حسرتِ دستی به گیسوی تو ام
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در غبارِ عشقِ تو ، در انتظارت مانده ام
بی امان از بهرِ دیدارِ بهارت مانده ام
مانده ام در حسرت اینکه ببینم آن رُخت
بیقرارِ رویِ تو در این غُبارت مانده ام
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
نظر کردم من امشب تا به باغت
که تا گیرم منِ عاشق سراغت
عَطَش دارد دلم از بهرِ بوسه
بده کامی از آن لبهایِ داغت
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
شدم آوارهٔ عشقت ، در این بُن بستِ تنهایی
بخوان جانا! نگاهم را ، ز چشمانِ اهورایی
در این میخانه سرگردان ، به دنبالِ تو میگردم
که تا آیم به بالینت ، شبِ زیبایِ رویایی
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
بیا امشب تو ای عشقم ، گُذر می کن ببالینم
که تا یکدم نمایی شاد و خندان حالِ غمگینم
بِنِه لب بر لبم جانا ، که گیرم کام دل از تو
که تا از باغِ لب هایت دَمی گُل بوسه ای چینم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
ای ابرها به حالم ، بارانِ خون ببارید
از دردِ این دلِ من ، امشب خبر ندارید
داغِ فراقِ یاران ، خَم کرده قامتم را
از جورِ دهرِ بی رحم داغِ مرا درارید
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
بشکست قامتم را ، داغِ غمِ زمانه
داغِ غمِ زمانه ، می کرد تو را بهانه
زانویِ غم بقل بود، سر رفته در گریبان
من بودم و غمِ دل ، با شعرِ عاشقانه
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
گذشتم من ز دنیایم ، که رخسارِ تو را بینم
که تا در خیلِ گُلزاران ، گُلی همچون تو را چینم
شدم عاشق ولی افسوس که آمد آن خزانِ عشق
ندانستم که با فصلِ خزان اینگونه غمگینم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
شدم دیوانهٔ خالِ لبانت
همان خالی که شد رنگین کمانت
عَطَش دارم مسوزان جانِ ما را
بده بوسه از آن رویِ دهانت
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
شبی از عشقِ تو بیتاب بودم
لبانم بر لبت بیخواب بودم
بدستم داد ساقی ساغرِ مَی
نخوردم مَی، زلب سیراب بودم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
قلمِ من مقدس و با نجابت است ، بیاد دارم از روزی که بدستش گرفتم حرمتش را هم بخوبی می دانستم ، دار و ندارم از تمام دنیا همین قلم است که هر از گاهی با آن حرفهایی را از دل تنهایم می زنم .
قسم به قلمم که تنها یادگار من است
به خالقِ من و قلمم ، که پروردگار من است
قلمی که می سازد غزلهایِ نابِ مرا
همان غزل هایی که مونسِ شبهایِ تار من است
گرچه زمستان است و هوایِ دلم یخ زده
دلخوش به آنم که بودنش در کنارم همان بهار من است
ای کاش نزند آهنگِ جدایی به سرش در این برهه از زمان
تا در باورِ خیالم بگُنجد که همیشه در کنار من است
عمریست که خو کرده دلم به هوایِ سرودن با نگارشش
چه خوش است آندَم که شاهدِ این دلِ بیقرار من است
داوود غمین مباش و غم مخور در این مثلثِ غریب
که قلمِ تو راویِ شِکوه هایی از این حالِ زارِ من است .
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- داوود جمشیدیان
متخلص به سِتین
انیس و عشقِ تنهایم غروب است
طلوعِ بیقراریها چه خوب است !
بیا در دامِ من ای عشقم امشب
که من صیاد و قلابم به چوب است
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در این دنیا که جایِ آرزو ها ست
کسی جز تو مرا هرگزنمی خواست
بیا ای عشقِ من یکدم کنارم
که این دل هم همانند تو تنهاست
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
از عَطَش میسوزد این دل ، در تَبِ بیتابی ام
خواب بر چشمم نیامد ، در شبِ بیخوابی ام
تشنه ام ابر بهار ! بر شوره زارِ من ببار
تا شوم سیرابِ تو ، در این غمِ بی آبی ام
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
عاشقم ، چون کوره میسوزد تنم
آنکه میمیرد برای تو منم
تا فتادم من به دامِ عشقِ تو
نیست راهی تا ز عشقت دل کنم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در دلِ مجنونِ عاشق ، جز غمِ لیلی نبود
عشق در دل بود و هرگز، شوقِ بی میلی نبود
غافل از حال و هوایِ آن دلِ معشوقِ خود
در دلِ لیلای او غم بود ، ولی خیلی نبود
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در این فکرم که گویم من ، از آن اسرارِ پنهانی
که شاید از دلِ زارم ، حکایتها بسی دانی
نگاهت می کنم هر دَم که آیی در خیالِ من
نمیدانم که ای عشقم ، نگاهم را تو میخوانی؟
بهمن ۱۳۹۴ --- سِتین
کرد مرا عاشقت ، آن خمِ ابروی تو
کاش زنم من دَمی ، دست به گیسوی تو
در پی ات افتاده ام ، در عَطَشِ وصلِ تو
تا به مشامم رسد ، بویِ خوشِ روی تو
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
اوجِ غمهای زمانه بالهایم را شکست
داغِ این نامردمی ها ، بر دلِ زارم نشست
آه سرد از دل کشیدم ، چون بر آمد از دلم
کس نکرد بر من نگاه و ، بالهایم را نبست
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
کاش می دیدی که امشب دل پریشانت شده
تا سحر بیتاب روی و محو و حیرانت شده
این دلِ دیوانه ام ، در حسرتت آه می کشید
آمد این جانم به لب ، آندم که ویرانت شده
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
سحر طی شد ولی یارم نیامد
طبیبِ حالِ بیمارم نیامد
بپرسیدم من از آن قاصدِ صُبح:
چرا عشقم به دیدارم نیامد ؟
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
غُنچهٔ پژمرده ای در انتظارِ آب بود
از عَطَش می سوخت غُنچه ،باغبانش خواب بود
گُل به غُنچه گفت : ای جانا تحمل پیشه کن
او نمی دانست ز حالَش که اینچنین بیتاب بود
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
روزِ خوش هرگز نبینی ، چونکه خوارم کرده ای
در گذر از لحظه هایم ، بی بهارم کرده ای
یاد از آن ایّام که من هم روزگاری داشتم
ای که شادی ام گرفتی ، غم نثارم کرده ای
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
نشستم بر لبِ بامت ، زدی سنگِ جفایت را
نکردی خود روا برمن ، تو عشقِ آشنایت را
رمیدم من ز دستِ تو ، جدا گشتم ز بامِ تو
که تا آخر بیادم ماند ، مرامِ بی وفای تو
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
ندارم در دلم عشقی ، بجز شوقِ وصال تو
شدم مجنون و آن دلدادهٔ حُسن جمال تو
صدایم کن تو ای زود آشنای عشقِ تنهایم
که تا هردَم رسد بر گوشِ من اوجِ صدای تو
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
شبی را تا سحر بیدار ماندم
هَمَش در انتظارِ یار ماندم
سحرطی شد ولی یارم نیامد
که من در حسرتِ دیدار ماندم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
شبی لیلی رُخی آمد به خوابم
به خوابم تا سحر می داد تابم
بدو گفتم چه میخواهی ز حالم؟
بگفتا : بیقراریْ در سرابم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
دیارِ نخل های خمیده
من از دیارِ آن نخل های سوخته و خمیده ام
که از داغِ فِراغِشان ، درد هایی کشیده ام
ماندم و در مصافِ بعثیان سپر بَلایشان شدم
کاش میدانستند زبهرشان خطر را به جان خریده ام
ای نخل های وادیِ لاله های سُرخ پَر پَرم !
به اُستواریِ بیکرانهٔ صلابتتان هرگز ندیده ام
خاکت مقدس تو همان سرزمینِ مادریِ من است
قسم به عشق،که به شوقتان قامت نبریده ام
آنگاه که ناجوانمردانه شدی جولانگه خَصمِ زبون
چون کوه به عشقت ماندم و ازکس نرمیده ام
منم آن عاشقِ و ، تو همان عشقِ بی بدیلِ منی
که بجز تو در مَسلخِ عشق دلبری برنگزیده ام
ای خوزستانِ من که قطعه ای از بهشتِ خداشدی
تمامیِ خاکت شده عزیز و نورِ چشم و دیده ام
اکنون که رسیده موسمِ کوچ و گاهِ سفر شده
تو بمان بر جای وطن ،که من تا به ابد آرمیده ام .
بهمن ۱۳۹۴ --- سِتین
با من بِمان ، ای عشقِ من
غمِ عشقِ که را داری ، چنین سر در گریبانی ؟
مرا غم سازگار است و تو از حالم چه میدانی ؟
دلم بیتاب میگردد ، تنم چون کوره میسوزد
ندارم خوابِ خوش هرگز ، در این حالِ پریشانی
شده هر شب ز شبهایم ، شبِ یلدایِ طولانی
که جانم آمده بر لب ، در این فصلِ زمستانی
گهی خواب تو می بینم ، گهی با خود گِلاویزم
به دامِ هردو افتادم ، در این بُن بستِ حیرانی
زده خیمه بجانِ من ، لَهیبِ عشقِ سوزانت
بُریده طاقتم را عشق ، که جانم گشت قربانی
همه فکرم شده این که : سراغی از دلم گیری
بیا یک دَم رهایم کن ، از این شب های ظُلمانی
نباشد در دلِ داوودِ عاشق جز وصالِ تو
بگو که تا ابد جانا ! کنارِ من تو میمانی .
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در سرابِ آرزوها مَحو و سرگردان شدم
در کویرِ عشقِ تو در حسرت باران شدم
تشنه ام ای عشقِ من برشوره زارِ من ببار
غنچهٔ تشنه میانِ خیلِ گُلزاران شدم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
نیست در فکرو خیالم جز پریشانی خود
میکشم آن آهِ سرد از بهرِ ویرانی خود
خمیه زد غم در دلم ،بیتاب گشتم بهر تو
درسراب افتاده ،دربن بستِ حیرانی خود
بهمن ماه ۱۳۹۴--- سِتین
ای عاشقان بنالید بر حالِ زارم امشب
اشکم فتاده برچشم چون بیقرارم امشب
سنگین غمی نشسته بر جانِ من دوباره
آشفته و پریشان ، از بهرِ یارم امشب
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
در مَنظَرِ ما جز به تو دلدار نباشد
جز شوقِ وصالِ رٌخَت ای یار نباشد
عمریست که خو کرده دل از بهرِ نگاهت
ای کاش خیال جز گَه دیدار نباشد
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
از عشقِ تو من تا به سحر چشم به راهم
شوقِ رُخِ تو خیمه زده تا به نگاهم
خواهم که دَمی لب بِنَهَم روی لبانت
تا اینکه غُبار از دلِ عاشق بزُدایَم
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین