غروب دلتنگی
در کوچه باغ تنهایی دلم
بهانه تو را می گیرم ،
در یک غروب غم انگیزِ پائیزی
باد خزان شاخه های درخت
پیر چنار را به رقص در می آورد،
منظره ای زیبا اما غم انگیز را در خاطرم مرور می کند.
ناگهان طلایی برگی از میان برگهای درخت چنار به روی دستم می افتد ،
حضورش مرا در اندیشه ام فرو می برد،
نقشی که بر برگ خشکیده چنار حک شده بود
مرا در اندیشه ام فرو برد ،
ناگهان دریافتم ،
که بر برگ درخت پیر چنار
اینگونه
نوشته شده بود:
در انتظارم نمان مرا فرصت دیدار تو را نیست،
من به دیدارت نمیتوانم بیایم ،
ای همدم روزهای تنهایی من،
ای عشق من،
شاید وقتی دیگر .........
شهریور ماه 1393 – داوود جمشیدیان