؟؟؟؟؟
جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ
با من بِمان ، ای عشقِ من
غمِ عشقِ که را داری ، چنین سر در گریبانی ؟
مرا غم سازگار است و تو از حالم چه میدانی ؟
دلم بیتاب میگردد ، تنم چون کوره میسوزد
ندارم خوابِ خوش هرگز ، در این حالِ پریشانی
شده هر شب ز شبهایم ، شبِ یلدایِ طولانی
که جانم آمده بر لب ، در این فصلِ زمستانی
گهی خواب تو می بینم ، گهی با خود گِلاویزم
به دامِ هردو افتادم ، در این بُن بستِ حیرانی
زده خیمه بجانِ من ، لَهیبِ عشقِ سوزانت
بُریده طاقتم را عشق ، که جانم گشت قربانی
همه فکرم شده این که : سراغی از دلم گیری
بیا یک دَم رهایم کن ، از این شب های ظُلمانی
نباشد در دلِ داوودِ عاشق جز وصالِ تو
بگو که تا ابد جانا ! کنارِ من تو میمانی .
بهمن ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
۹۴/۱۱/۰۲