در یک شبِ سردِ یلدایی
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ب.ظ
دیشب برفِ سنگینی بارید ،
آخر شب از خانه بیرون رفتم ،
تا بارشِ برف را ببینم ،
وارد کوچه که شدم ،
ردِ پایی بر رویِ برف ،
نظرم را به خود جلب کرد ،
در اندیشه فرو رفتم ،
حتم داشتم که آن ردپا ،
جایَ پاهایِ تو بود ،
نقشِ کفِ چکمه هایت که بر روی برف حَک شده بود ،
به من میگفت ،
که دقایقی پیش ،
از کوچه ی ما می گذشتی ،
حضورت ،
در آن شبِ سردِ یلدایی ،
گُدازه های غم را تا سپیده دَم ،
در دلِ بیتابِ عاشق و تنهایم ،
شعله ور میساخت .
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
یلدایِ 1399
۹۹/۰۹/۲۴