KHABE NOOSHIN
جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۱۷ ق.ظ
کامِ دل
یک شبی دلبر دلِ ما را ربود
چترِ آغوشش به رویِ ما گشود
چون زدم دستی به تابِ زُلفِ او
از تبِ زُلفش برون شد بویِ عود
خیره گشتم در میانِ سینه اش
تُحفه ای دیدم که مثلِ آن نبود
لب نهادم بر لبانِ نازُکش
طَعمی از شَهدِ لبَش برلب نمود
در گُذر از آزمونِ سختِ عشق
خالقْ ، ایمانِ مرا می آزمود
مرحبا! بر شاهکارِ خِلقتَش
بر هُنرمندیِ نقاشش درود
ناگهان از خوابِ نوشینِ سحر
باز شد چَشمانِ مستِ من چه زود!
دور شد از دیده ام این اتّفاق
قصهٔ ما را بجز خوابی نبود.
شاعرِ مُعاصر : داوودِ جمشیدیان مُتِخَلِص به سِتین
۹۶/۰۲/۲۹