DAR BAZME SHERE MAN
شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۵۷ ق.ظ
در بَزمِ شعرِ من
در بَزمِ شعرِ من بیا ، مُشتاقِ دیدار تو ام
تو شبنمِ افتاده ای ، من گُل به گُلزار تو ام
تابِ نگاهِ مستِ تو ، خمیه زده بر جانِ من
ای نوگُلِ لیلی رُخَم ، مجنونِ رُخسار تو ام
مَحو و پریشانم مکن ، آشُفته حیرانم مکن
غم را ببر از این دلم ، چون عاشقِ زار تو ام
میسوزد این دل در تَبت ،خوکرده ام من با غمت
کُهنه طبیبِ این دلی ، ای آن که بیمار توام
عشقِ زلیخایی تویی ، سُلطانِ زیبایی تویی
من یوسفِ سرگشته ای ، در آن شبِ تار توام
با رأی و حُکمِ عاشقی ، در دام و بند افتاده ام
من عاشقِ محکومِ عشق ، سررفته بر دار توام
برما نظر کن یکدَمی ، ما را رها کن ازعَطَش
جا خوش نما اندر دلم ، امشب گرفتار تو ام .
شاعرِ مُعاصر : داوودِ جمشیدیان
فروردینِ ۱۳۹۶
۹۶/۰۱/۱۹