در خلوتِ بزمِ شاعرانه ام
دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ
در بزمِ شاعرانهٔ من
منم عاشق
ولی شاعر ،
قلم دارم
برای این دلِ تنگم ،
در این ماتمکده
من شعر می گویم ،
نه معشوقی کنارم هست
نه عشقِ کس به دل دارم
میانِ خلوت و در انتهایِ شب
من و شمعی کنارِ هم
بسی جانانه میسوزیم
دلِ من در فراغِ یار میسوزد
ولی افسوس نمیدانم
که شمع مَحفلِ شعرِ منه عاشق
ز هجرانِ که میسوزد ؟
صدایِ تیک تیک ساعت
سکوتم را قُرُق کرده ،
برای گفتنِ شعرم
نه وَزنی هست
نه آهنگی
نه مونس با دلِ تنگی ،
در این بن بستِ تنهایی
بجز شعر و غزل
تنها ،
دلِ تنگم
فقط یک ساز میخواهد .
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ( سِتین )
( مهرماه ۱۳۹۵)
۹۵/۰۷/۰۵