در پایِ عشق
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ
در پایِ عشق
عُمرِ من صرف و فنا شد، عاقبت در پایِ عشق
همرهِ آواره دل ، در پهنهٔ دریایِ عشق
هر دَمَم مأوای غم بود در همه روز و شبم
گُم شدم در لحظه ها ، با آن تَبِ رویای عشق
کارِ من این بود هر دَم در گذر از انتظار
تا رِسَم در وادی و در عالمِ زیبای عشق
زره ای شادم نکرد یکدم کسی هرگز به شور
جز رُخِ معشوقه ای با تحفهٔ دنیای عشق
نیست ما را غم که گشتیم خود اسیر دستِ غم
تا شود این جانِ ما قربانیِ غمهای عشق
گشت آشفته دلِ مَجنونِ من با این خیال
تا ابد بیتاب از تاب و تبِ تنهای عشق
در همه فکر و خیالم عالمی بهتر نبود
که رسد در حد و در اندازه و همتای عشق .
خرداد ماه ۱۳۹۵ --- داوودِ جمشیدیان مُتِخَلِص به سِتین
۹۵/۰۳/۲۱