شاهکاری دیگر در شعر و ادبیاتِ پارسی زبانانِ جهان
چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۲ ب.ظ
در انتظارِ معشوق
سحر طی شد ولی یارم نیامد
نمِ شبنم به گُلزارم نیامد
همه شب سوختم من در تبِ او
طبیبی بر دلِ زارم نیامد
سیاهی خیمه زد بر عُمقِ جانم
چراغی در شبِ تارم نیامد
گریستم بی امان من در فراغش
که او از بهرِ دیدارم نیامد
شدم خارِ گُلِ زیبایِ رویش
گُلِ زیبایِ آن خارم نیامد
فراخواندم نگاهش رابه بزمم
چرا یارم به احضارم نیامد ؟
خریدار رُخِ نازش شدم من
ولی نازِ خریدارم نیامد
شَفّق شد شاهدِ این انتظارم
که عشقِ من در اَنظارم نیامد
خبر آورد برایم قاصدِ صُبح
شدم مجنون ،که دلدارم نیامد
فَلَق شرمنده شد از طالعِ من
که معشوقِ من اینبارم نیامد
نخوابید تاسحر ،داوودِ عاشق
که خواب بر چشمِ بیمارم نیامد .
دی ماه ۱۳۹۴ --- داوود جمشیدیان متخلص به سِتین
۹۴/۱۰/۱۶