جادهٔ عشق
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ
گذارم سر بر آن سجادهٔ عشق
بنوشم جرعْه می ، از بادهٔ عشق
دلِ تنهایِ من خو کرده با او
منم آن عاشقِ دلدادهٔ عشق
نباشد بر سرم چترِ غروری
شوم آن خاکی و افتادهٔ عشق
چه خوش همزاد گشتیم هردو باهم
که از اوّل شدم من زادهٔ عشق
برایش جان نهم گردم فدایش
بپایش می شوم جان دادهٔ عشق
بود سرمست این دل از نگاهش
فدای آن نگاهِ سادهٔ عشق
مهیا شد دلم از بهرِ وصلش
شدم جان بر کف و آمادهٔ عشق
اسیرش گشتم و افتاده در بند
به زندانش شدم آزادهٔ عشق
بیا داوود که وقت رفتن آمد
رویم تا انتهایِ جادهٔ عشق
مهرماه ۱۳۹۴ --- سِتین
۹۴/۰۷/۱۴