۰
يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ
به جرمِ عاشقی
دردِ بی درمانِ من ، آن داغِ هجرانِ تو بود
بیقرارت گشت دل ، آنگاه که حیران تو بود
روز و شب از شوقِ رویت خواب بر چشمم نرفت
من ندانستم که دل ، در بند و زندان تو بود
می کشیدی تو مرا هردم چو باد اندر پی ات
این دلِ مجنونِ من دایٔم به فرمان تو بود
چون کویرِ تشنه که می سوخت از سوز و عطش
دایٔما در انتظارِ ، نَم ز باران تو بود
بردی از آن خاطرت نام مرا ، ای عشقِ من
دوری ام از عشقِ تو ، از بهرِ نِسیان تو بود
عاقبت جمشیدیان در حسرتِ روی تو ماند
چون که جانش تا ابد ، وابسته بر جان تو بود .
مرداد ماه ۱۳۹۴ --- سِتین
۹۴/۰۵/۱۸