من ، تو ، و اشعارِ عاشقانه ام
سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ
به نازیِ چشمانِ اهوراییت
من آن زورقِ گُمگشته ام در بحرِ بی کرانه ات
چه خوش نمودی حال ما را از اجابتِ بی بهانه ات !
در سر نباشد بجز وصالِ تو آرزویی دگر
پس بخوان مرا تا بیایم به بزمِ عاشقانه ات
عمریست که خو گرفته ام با آوایِ خوش عشقِ تو
دَمی طنین انداز کن شعرِ مرا در قالبِ هر ترانه ات
مانده ام در انتظارِتو در سکوت و تنهایی ام
مرا رها کن از این بن بست با حضورِ نا باورانه ات
عاشق شدم به نگاه تو که هر دو از تبارِ همیم
در اندرونی سینه ام دلی دارم به صافیِ دل صادقانه ات
قسم میدهم تو را به نازیِ چشمانِ اهوراییت
عاشقم باش ، که تا شوم میزبان عشقِ جاودانه ات
بیا داوود تا پرکشیم با هم بسویِ دیار معشوقه ات
تا جاودان بماند شعرِ تو و آن هُنرِ شاعرانه ات .
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان متخلص به سِتین
سمنان ( گرمسار ) --- دی ماه ۱۳۹۴
۹۴/۱۰/۲۲